سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته بر باد


ساعت 5:15 عصر شنبه 86/12/25

 باور کنید به این خار خاموش حتی نازکتر از گل نگفته‌ام.


 پنداری به خاطرِ خوابِ این آبگینه‌ی انتظار
 باید تمام عمر بر پنجه‌ی پا
 از حول پچپچه‌ی پشیمانِ چشمها و گریه‌ها بگذرم
 با این همه اما می‌روم در یک پیاله‌ی آب می‌نگرم:
 زلال همچون تبسم طفلی که از خوابِ خدا و
 آرامشِ رویا باز می‌آید.


 آه رخساره‌ی لرزان میانسالی!
 تبسم بی‌وقفه‌ی آن سالها را چگونه از یاد بُرده‌ای!؟
 باور کنید به این خارخسته که در خواب دیده‌ام حتی
 نازکتر از گل نگفته‌ام هنوز
 می‌خواهم این گونه در یقین خویش از بد گمانیِ روزگار بگذرم
 بگذار در نخوتِ خزانیِ این سال و ماه
 تنها دمی سخن از سبزینگی سردهم ای باد،
 از باغچه‌های خاکستر خاطره‌ئی اگر باقی است
 تنها دو دستِ زنانه‌ی پریچه‌ای مغموم است
 که بر شانه‌های خمیده‌ی من
 خوابِ فروغ و فردائی نیامده می‌بیند.

 

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
51
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
26559

:: درباره من ::

نوشته بر باد


:: لینک به وبلاگ ::

نوشته بر باد

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

دل نوشته های شبانه
بهار 1387

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بنیاد باران(خاتمی بزرگ)

:: خبرنامه وبلاگ ::